کد مطلب:122252 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:245

در دوران حکومت امام حسن مجتبی
قسمت بعدی نقش امام حسن علیه السلام در دنیای اسلام بعد از پدرش، با امامت وی آغاز می شود، امام علیه السلام مجازات جنایتكارانی چون ابن ملجم و دیگران می پردازد. امام علی علیه السلام به فرزندش سفارش نمود كه «...ای فرزند، رسول خدا به من دستور داد كه به تو سفارش كنم و كتاب و سلاحم را به تو بدهم. همانطور كه او به من سفارش نمود و



[ صفحه 30]



كتاب و سلاحش را به من داد و به من سفارش نمود كه به تو بگویم كه در زمان مرگ آنرا به برادرت حسین بدهی...) امام علی علیه السلام به فرزندش فرمود كه: (رسول خدا دستور داده كه آنرا به فرزندت بدهی.) سپس دست علی بن حسین را گرفت و فرمود: (كه رسول خدا به تو دستور داده كه تو آنرا به فرزندت محمد بن علی بدهی. سلام رسول خدا و مرا به وی برسان. [1] امام حسین و محمد فرزندش و تمام بزرگان شیعه و فرزندانش به آن وصیت شهادت داده اند.

در روزهای آخر عمر، حضرت علی علیه السلام بسیاری از سفارشات و توجهات پیرامون اقامه حق و التزام به آن را به فرزندانش بخصوص امام حسن علیه السلام - به همراه تایید خلافت و امامت وی - نمود. بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام اهل كوفه دیوانه وار از این مصیبت دردآور بسوی مسجد هجوم آوردند امام حسن علیه السلام در میان توده مردمی كه دورش را گرفته بود ایستاد و اولین كلام خود بعد از رحلت رهبر بزرگ اسلام را ادا نمود: «در چنین شبی مردی رحلت نمودند كه در عمل حتی اولین افراد به گرد پای وی نمی رسیدند و دیگران آنرا با عمل درك نمی كردند، با رسول خدا صلی الله علیه و آله مجاهدت می نمود و رسول خدا پرچم خود را به او داده بود در حالی كه جبرییل در سمت راست و میكاییل در سمت چپ نگه داری می كردند و باز نمی گشت مگر آنكه خدا بواسطه وی فتح كامل را حاصل نماید. او در چنین شبی رحلت نمود كه حضرت عیسی بن مریم علیه السلام به آسمان عروج كرد و شب رحلت یوشع بن نون وصی حضرت موسی علیه السلام،



[ صفحه 31]



لوح و چیزی جز 70 درهم كه آن را هم بخشید باقی نگذاشت.

امام حسن علیه السلام از سخنرانی باز ایستاد، در حالی كه از یادآوری چهره امام علی علیه السلام و اعمال و مواضع جاویدان وی شروع به گریه كردن نمود و مردم نیز در گریه كردن با او مشاركت نمودند، سپس سخنان خود را ادامه داد:«ای مردم هر كس كه مرا می شناسد كه شناخته است و كسی كه نمی شناسد بداند من حسن بن علی، فرزند پیامبرم، من فرزند وصی رسول خدا هستم، من فرزند بشارت دهنده و انذار كننده هستم من فرزند دعوت كننده بسوی خدا به دستورش می باشم من فرزند چراغ نورانی و از خاندان پیامبر هستم كه جبرییل در آن نازل و از آن بالا می رفت و من از خاندان پیامبر هستم كه خداوند ناپاكی را از آنها دور داشته محبتشان را بر مسلمانان فرض نموده است. خداوند تبارك و تعالی به پیامبرش فرمود: بگو ای پیامبر كه من از شما اجر و مزدی نمی خواهم مگر محبت نمودن به نزدیكانم و هر كس... و اعطای حسنه را از محبت به اهل بیت اعطا نموده. [2] .

بر این اساس امام حسن علیه السلام صفات رهبر رحیل علیه السلام و صفات و جایگاهش را در دنیای اسلام و مسلمانان مشخص نمودند و رهبری كشتی مسلمانان را برای احقاق حق الهی بر عهده گرفت. امام حسن علیه السلام هنوز سخنرانی خود را به پایان نرسانده بود كه ابن عباس قیام نمود و مردم را به بیعت دعوت كرد و به این طریق با امام بیعت نمود. وقتی بیعت برای امام حسن علیه السلام بعنوان خلیفه و امیرالمؤمنین در كوفه و جاهای دیگر به پایان رسید و خبر رحلت امام علی علیه السلام بسوی خدا و انتقال خلافت به فرزندش پخش شد، معاویه از شنیدن خبر شهادت حضرت علی علیه السلام احساس خوشحالی نمود و



[ صفحه 32]



در پایتختش جشن و سرور برقرار شد. غیر از این معاویه دستور بیعت با امام حسن علیه السلام را به تمسخر گرفت. مشاوران و فرماندهان و یارانش را فراخواند كه كنگره ای برای مشورت پیرامون وقایع جدید و روش سیاسی امام حسن علیه السلام تشكیل دهند.

در این كنگره قرار شد كه جاسوسهایی در داخل جامعه اسلامی كه امام حسن علیه السلام رهبری می نمود بفرستند تا با ایجاد ترس و وحشت و شایعه پراكنی بر علیه حكومت اهل بیت علیهم السلام بپردازد تا با فتنه گران در شام صلح نماید، در موقعی كه حزب اموی تلاش می نمود كه كار وسیعی برای كسب رهبری و نقش مؤثر در عراق انجام دهد با پرداخت رشوه، وعده های فریبنده و هدایا و تهدید و... برای آن عمل اقدام می نمودند. معاویه به سرعت نقشه های كنگره را به اجرا درآورد و شبكه جاسوسی را تشكیل داد و دو فرد حیله گر (حمیری را به كوفه و قینی را به بصره) فرستاد. [3] بر این اساس امام حسن علیه السلام امور حكومت و تجهیزات آن را بصورت استوار بنا نهاد تا نقشه های اموی را ظاهر نماید. بر اثر كشف نیات معاویه نسبت به دولت اهل بیت علیهم السلام، امام حسن علیه السلام نامه ای برای معاویه فرستاد و او را به جنگ تهدید نمود: و.. و اما تو جاسوسها را به سوی من فرستادی، چونان بنظر می رسد كه جنابعالی مایل به رویارویی هستی، در آن شكی نیست، و به خواست خود آن حاصل می شود. به من خبر رسیده كه تو احساس خوشحالی نموده ای از آنچه كه هیچ كس احساس خوشحالی نمی كند و مثال تو همانند آنكه گفت: من با هر كسی كه از ما بمیرد همانند می رود و در اقامتگاه می ماند تا بازگردد، پس بگو به آنكس كه بعد از آنكه رفته می ماند، آماده رفتن دیگری باشد كه آن فردا می باشد.»



[ صفحه 33]



معاویه نیز در جواب نامه ای به امام علیه السلام نوشت و در آن اظهار خوشحالی پیرامون مرگ حضرت علی علیه السلام را كتمان نمود، نامه ها میان امام حسن علیه السلام و معاویه رد و بدل شد كه مهمترین نامه امام حسن علیه السلام به معاویه در جواب جدایی و دوری از پرچم دین بود و این امر بقدری بالا گرفت كه معاویه برای امام حسن علیه السلام نامه ای نوشت و در آن درخواست كنار آمدن وی از حكومت شد. و در سایه حكومت وی قرار گرفتن تا او خلیفه گردد. تا خلافت بعد از معاویه به امام حسن علیه السلام برسد - نیرنگ و فریبی را ریخته بود. - امام حسن علیه السلام در نامه ای كه در آن روح اصرار و پافشاری وجود داشت نوشت. (اما بعد، نامه ی تو به من رسید كه در آن تذكراتی داده بودی و من جواب نامه ی تو را ترك گفتم و به خدا از آن پناه می برم. از حق تبعیت كن كه من از آن هستم، و بر من گناه است چیزی بگویم كه دروغ باشد. والسلام.) [4] نامه ها بعد از آن قطع شد و درگیری بالا گرفت و اعلام حالت جنگ شد، معاویه اولین كسی بود كه اعلان جنگ نمود و لشكرهایش را بسوی عراق فرستاد.

و در فضای دولت اسلامی خبر حركت اموی بسوی عراق رد و بدل می شد و امام علیه السلام سعی در اعلان دفاع در مقابله با دشمن تجاوزكار می كرد امام حسن علیه السلام اطلاعیه داد و در آن مردم را به آماده سازی نیرو برای جنگ دعوت نمود. (و اما بعد كه خداوند جهاد را بر آفریدگان به ناچار گمارد و به جهادگران فرمود كه صبر پیشه نمایند كه خداوند با صبركنندگان است، ای مردم با آنچه دوست دارید و در مقابل آنچه نمی پسندید صبر كنید و بسوی لشكر به طرف نخلستان حركت كنند تا همدیگر را ببینیم. خداوند شما



[ صفحه 34]



را رحمت كند.) [5] اما آنچه كه درون مجموعه افرادی كه بیان امام حسن علیه السلام را شنیده بود تكان می داد، شایعات و ادعاهای اموی بود كه آنها را می فریفت و از حركت برای دفاع از حق باز می داشت. آنها به علت عدم آمادگی در مقابل حق قرار گرفتند و دعوت برای جنگ و تجهیز خود و تحمل مسؤولیت مورد توجه قرار نگرفت. مردم دچار عافیت طلبی شدند و رضایت به وضع موجود دادند. اموال حكومت اموی نیز آنها را فریب داد. امام علیه السلام از آنها ناامید شد، هنگامی كه دید مردمی كه آنها را رهبری می كند از حزب اموی فریب خورده اند. و آن توده ی بشری هدایت شده كه بواسطه یك فریب ساده، احساسات و زندگی خود را از دست دادند در اثر ضعف ایمان در تركیبهای روحی و عدم درك اهمیت تاریخی برای حفظ رسالت الهی بود كه در آنها فزونی یافته بود. و عدم درك نقشی كه خط امام حسن علیه السلام در زندگی اسلامی عهده داشت و عدم اطاعت ما از حقیقت اسلام كه توسط وحی به رسول كریم نازل می گردانید، عامل انحراف مردم گشت.

در میان این توده گمراه شده و سرخورده عده ای وجود داشتند كه با نفرت از پیمان شكنان در صف مخلصین و بزرگان حقیقی و پیرو اهل بیت علیهم السلام از اخلاص خود برنگشتند و ملامتهای دیگران را بر خود با جرأت و شجاعت تحمل می كردند. در آغاز این حركت مخلصین عبارت بودند از: عدی بن حاتم، قیس ابن سعد بن عباده و معقل بی قیس و زیاد بن صعصعه تمیمی. [6] آنها این خبر عمده را به مردم رساندند و آنها را ملامت نمودند و دعوت به قیام پیرامون مسؤولیت خویش كردند. در آن وقت



[ صفحه 35]



همگی متوجه امام حسن علیه السلام شدند و از وی حمایت نمودند و نسبت به آنچه در گذشته اتفاق افتاده در راه یاری حق و رویارویی با فتنه گران و طغیان گران با وی بیعت كردند. امام علیه السلام نسبت به این موضع گیری صادقانه، آنها را ستایش نمود و به آنها فرمود: راست گفتید، خدا به شما رحم نماید و من صدق نیت، وفا و دوستی درست شما را می دانم، خدا شما را جزای خیر دهد. [7] علیرغم دستور امام علیه السلام تعداد زیادی از لشكر مخلصین در نخلستان كاسته شد. و امام علیه السلام نیز با لشكری كه تعداد آن 4 هزار نفر روایت گشته به آنها ملحق شد و سعی در بازگرداندن مردم برای یاری حق و قبول دفاع از اسلام نمود.

اما تلاش اطرافیان امام حسن علیه السلام برای بازگرداندن مردم به كوفه ثمری نداد. بر این اساس لشكر بزرگی كه از معنویات ضعیف شده بوده تشكیل گردید. به نخلستان كه رسیدند به لشكر آماده گردید. و نقشه رهبری گروه ترسیم شد. به دیر عبدالرحمن رفتند و در آنجا یك مقدمه برای لشكر فرستاده شد كه پسر عم امام حسن علیه السلام عبید الله بن عباس رهبری آن را بر عهده داشت كه در بیان تكلیف به وی فرمود:«پسر عمو: من همراه تو 12 نفر كه از سواران عرب هستند همراه با نامه ای برای تو می فرستم، با آنها حركت كن، مهربانی با آنها را پیشه كن و خوش رو باش و دامن خود را برای آنها بگستران و به خود نزدیك كن زیرا آنها از پیروان مطمئن امام علی علیه السلام هستند و با آنها بر رود فرات قرار گیر تا لشكر معاویه را استقبال نمایی هنگامی كه تو به آنها رسیدی صبر كن تا من به تو برسم و من نسبت به تو توجه دارم و خبرهای تو را هر روز دارم و با قیس بن سعد و سعید بن قیس مشورت كن، وقتی كه به معاویه



[ صفحه 36]



رسیدی با وی نبرد نكن، بگذار تا او با تو بجنگد و اگر چنین نمود با او بجنگ و اگر به تو آسیب رسید قیس بن سعد و در صورت آسیب رسیدن به وی سعد بن قیس را به مردم به عنوان فرمانده معرفی كن. [8] .

گروه اول موضع خود را در دامنه رود دجله عراق قرار داد. و در زمان حركت امام حسن علیه السلام لشكر وی در ساباط نزدیك مدائن قرار داشت. این لشكر به علتهای مختلف حركت نكرد در لشكر امام علیه السلام جدایی، ترس و وحشت حاكم گشت كه سبب امضای معاهده با معاویه شد. البته ظرفیتها و نتایج این قرارداد بر بسیاری از محققین مخفی مانده است. ما سعی می كنیم كه این قرارداد را نقد و تحلیل كنیم تا به حقایق امور برسیم تا ذكاوت امام حسن علیه السلام بیشتر روشن شود.


[1] مراجعه كنيد به: اعلام الوري / شيخ طبري، ص 206 نصوص العداله علي امامة الحسن (ع) نقل از كافي - حياة امام حسن - بن علي، قرشي ج 1، ص 5 / 5 / كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 2 ص 155 و بحارالانوار ج 42 ص 250.

[2] الفصول المهمه في معرفة الائمه / ابن الصباغ مالكي / قسمت ذكر الحسن (ع) / ص 135.

[3] الفصول المهمه في معرفة الائمه / ابن الصباغ مالكي / قسمت ذكر الحسن عليه السلام / ص 135.

[4] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج 16 ص 37 و 39.

[5] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد / ج 16 ص 37 و 39.

[6] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد. ج 16 ص 39.

[7] همان مدرك.

[8] هامش حياة الحسن القرشي / ج 2، ص 72. حوائج و خرائج / ص 228، شرح نهج البلاغه، ج 16 ص 40.